نامه های پست نشده

مادر نصفه نیمه

نامه های پست نشده

مادر نصفه نیمه

اینجا پره از نامه های پست نشده.....پر از حرف و حرف و حرف......
پر از اتفاق ....پر از غم....امید.....شکست....وصله...پر از خوشحالی و رژ بنفش.....
اینجا زندگی در جریانه.....برای کسی نامه مینویسم که زندگیش در جریان نیست

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

دلتنگم

روشا ....

خواستم ی مالکیت رو به اسمت اضافه کنم و بشی روشای من...روشای مادر....قشنگ نشد.بهت نیومد.

شاید تو هم مثل مادرت از حصار تو مالکیت در اومدن دیگری بیزاری. خوبه که شبیه من هستی.بانو.

میدونی این روزها دارم به فلسفه زندگی فکر میکنم.مگه میشه به یه جواب درست رسید؟؟ مثلا تو روزی از من بپرسی و من بخوام بحث رو عوض کنم یا بگم ساده بگیر همه چیز رو ساده هم میگذره.....بعد تو سمج باشی و بپرسی که این کلاف سردرگم چرا دادی دست من.تو مادر هستی تو مسئول من هستی.چرا وقتی خودت معمای لاینحل بودی یه معمای دیگه هم به دنیا اضافه کنی؟؟؟؟

خوبه آره .دلم با هر نامه برای تو قرص تر میشه از نبودت.

این روزها حال من دقیقا مثل کسی میمونه که با هر چنگ و دندونی تقلا میکنه که به طنابی که رو به یه مسیر و سرنوشتی دیگه ست خودش رو نگه داره.با هزار التماس....

ولی انگار قرار نیست همه چیز اونجوری پیش بره که ما دوست داریم.

دخترکم ؛ یکی از ترسناکترین اتفاقات سکوت زیادی یه زن.

من این روزها زیادی ساکتم.

؛چه خوبه که اینجا رو دارم.

  • ریما
  • ۰
  • ۰

دخترکم بعضی روزها زندگی.....اخ زندگی.....چه با آدم نمیکنه.بعضی روزها حال آدم ها غیر قابل توضیح میشه.دقیقا مشخص نیست چه مرگته....کاش هر حال مبهم یه قرص مشخص داشت با یه جرعه آب و بلعیدنش همه چیز به حالت عادی برمیگشت.....ولی خوب بشر است دیگر....واسه  چیزهای به این مهمی هنوز  ایده ای ندارن....البته نه .....بعضی ها قرصشون خوندن یه کتاب یا شنیدن یه اهنگ مثلا دیوونه چاووشی یا غر زدن سر عزیزشون میتونه باشه.میدونی دخترک مامان من و بابایی....اخ بابایی.....این مدت تو اتوبان دقیقاً وقتی به یه جای خاص میرسیدیم سنسور دعوا فعال میشد و بدترین مشاجرات رو پشت سر گذاشتیم....فک نکن که اینا رو گفتم که بشنوی وای چرا و من و اون از هم دور شدیم و .......آدمها وقتی کم میارن و دلشون پر از غصه میشه و زورشون به زندگی نمیرسه در عوض میگردن عزیزترین آدم زندگیشون رو سپر بلای دلتنگیشون میکنن.میگن و میگن تا خالی بشن.اینا از خواص دوست داشتن .....که مثلاً وقتی حال یکیشون گرفته ست اون یکی بی تفاوت سرش تو گوشی نیست و پا میشه یه کاری میکنه که حال خوب رو دوطرفه کنه....بدون حرکت خارق العاده ای.همین.

دوست داشتن ناب به همین سادگی یه روز تلخ رو شیرین میکنه. 

دخترکم این روزها دوست داشتن ها شرطی و معامله ای شدن.چه خوب که نیستی و نمیبینی.....

از بعضی واژه ها کم کم فقط یه تعریف تو دهخدا داره باقی میمونه.

مثل عدالت....برابری حقوق زن و مرد.....


  • ریما
  • ۰
  • ۰

قرار بود اگر دختر باشی اسمت روشا باشه.من چرا تو را به اسم صدا نمی کنم؟؟؟؟ شاید کمی با تو تعارف دارم.....

روشای عزیزم.یه سریالی هست این روزها همه با تب و تاب ازش میگن.یه سریال عاشقانه .منم با آب و تاب این سریال رو دنبال میکنم. همه ما یجورایی شهرزاد هستیم که ناخواسته به اجبار تن به بعضی ناملایمات زندگی میدیم و باهاش میسازیم.ولی یه وقتی یه جایی طاقتمون طاق میشه و فریاد میکشیم که دیگه بسه.

بعضی هامون قباد هستیم که گیر میکنیم.می ترسیم.عرضه نداریم .از ترس از دادن جایگاه فعلی مون صدامون در نمیاد.هیس....

حالا انتخاب با منه روشا.

منی که این مدت خراب کردم.این مدت پدرت قباد بود.من خیلی تقلا کردم فریاد بزنم و پدرت رو از نقشش بیدار کنم.نشد که نشد.

ولی زندگی هم مثل همین شهرزاد شروع و پایانی داره .حالا زندگی ما تو قسمت 23 گیر کرده...ولی میگذره.

باید بلند شد و این سناریو را اصلاح کرد. چاشنی امید کم دارد.

  • ریما
  • ۰
  • ۰

اردیبهشت تلخ

سلام عزیزکم.مامان این روزها حال خوشی نداره.دل خوشی نداره.پشت پلکهاش اشکه....نفس هاش بند میاد انقد که بغض هاشو قورت میده.

بله بعضی وقتها آدم کم میاره ...مثل دال خم میشه....هیچ بهانه ای پیدا نمیکنه شاد بشه....بعضی وقتها آدم حس میکنه این شب لعنتی قرار نیست تموم شه و خدا اونو فراموش کرده.

کاش به خوابم بیای و با دستای کوچیکت نوازشم کنی و بگی مامان همه چی درست میشه.....

اردیبهشت امسال تلخ و بارونی و نفس گیر .....اردیبهشت بگذر و تموم شو.

خدایا حواست هست..... آدمها روز به روز بیشتر دارن دل مرده میشن و خبرهای بد زیاد و زیادتر...زمین جای خوبی نیست دیگه فرشته پایین نفرست.


  • ریما
  • ۰
  • ۰

بی خوابی و یاد تو

سلام های من تا ابد بی جواب می مونه ولی من خسته نمیشم.....

سلام دختر مامان.

میدونی تا داشتم فکر میکردم که برات کمی از حرفهایی بگم که کمتر به کسی گفتم...همیشه تو ذهنم مرتب میچینم ولی تبدیلشون به کلمه و مفهوم برام گیج کننده میشه.حدس بزن یکی از علایق مادرت چی شده....صدای هواپیما هایی که روز و شب از آسمون اینجا پرواز میکنن.میگم زندگی در جریانه. آدمها میرن و میان .بعضی دلواپس بعضی امیدوار ....به هر حال همه چی در حال گذره و بعضی هم شاید مسیر زندگیشون قرار نیست مثل مسافرهای هواپیما مسیرهای طولانی طی کنن.

مثلاً بمونن همونجا و رشد کنن.ریشه در بیارن.خودشون بساط آبیاری رو جور کنن.

میدونی دخترک زندگی این روزها به شدت خنده رو از آدم ها میدزده.

ولی باز مادرت دلیل داره برای خنده.

اگه روزی اومدی به تو یاد میدم .....

چقدر حرف های من با تو زیاده.حواست هست؟

  • ریما