نامه های پست نشده

مادر نصفه نیمه

نامه های پست نشده

مادر نصفه نیمه

اینجا پره از نامه های پست نشده.....پر از حرف و حرف و حرف......
پر از اتفاق ....پر از غم....امید.....شکست....وصله...پر از خوشحالی و رژ بنفش.....
اینجا زندگی در جریانه.....برای کسی نامه مینویسم که زندگیش در جریان نیست

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۴ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

دخترکم....

مادرت .... زن این قصه....داره باز کم میاره....به نظرت چطور خودش رو سرپا نگه داره؟

وقتی یه زن دیده نشه ... وقتی تلفنش به صدا در نمیاد.....وقتی رژ بنفش نزنه..... وقتی حس کنه داره از بغض خفه میشه .... اتفاق خوبی نیست.... هر چقدر تو بگی قهرمان زندگی خودت باش.... هر چقدر بگی خودت شخص اول زندگیت هستی .....تمام اینها  درست .....ولی به کارت نمیان...انگار مال الان نیستن.....

انگار الان باید سرت رو بزاری روی متکا و های های گریه کنی.... انگار الان باید فقط زار بزنی ..... و بگی خدایا کمی حواست بیشتر باشه....ببین من خسته م....انگار الان هیچ جمله ی انگیزشی اثر نداره.... هیچ فیلم کمدی خنده نداره....هیچ کتابی جذابیت نداره.....انگار الان زندگی دکمه stop خورده....اشکال نداره دخترک مادر....

شیرین مادر.... این روزهای تلخ هم میگذرن....این پوست های قدیمی میوفتن و دستام باز خوشگل میشن....پوست تازه در میارم....خیلی درد داره....ترک هاش....ولی بعدش دیدن دارن.....

پوست اندازی همیشه درد داره.... حالا قرارنیست که من پروانه شم.....

همین که درد هست پس معلومه زنده هستم.....

حالا میدونی کجاش بیشتر درد داره؟؟

وقتی صداش میکنی و به جای جانم با صدای خشک میگه ...بله....

کمی درد ترکها بیشتر میشه.....

حالا دخترکم....شیرین من ..... خوبیش اینه که میگذره.....

جمله انگیزشی نمیخوام....فقط متکا و زار زار....حالم رو خوب میکنه....

فردا هست و رژ بنفش و کتاب و دون دادن به کبوترها و قاه قاه خنده.....

دخترک مادر هنوز شما رو دوست داره.....

  • ریما
  • ۰
  • ۰

بغلم کن

دخترکم...بانو جان...روشای مادر...

مادر نصفه نیمه ت نشست انقد فکر و خیال کرد که بیماری رو تشدید کرد!!!! اخه یکی نیست بگه عزیزم شما که انقد سخنران بلدم بلدم  هستی تو دیگه چرا؟؟؟

ببین نمی تونم خواهرت رو ناز کنم...صورت نازش اذیت میشه...بس که دستهای نازم پوست پوست و زبر شدن....دستام رو خیلی دوست دارم....چون باهاشون میشه خلق کرد....جوون داد....

نوازش کرد....لمس کرد....بغل کرد.....

حالا خوب میشم....نگرانی نداره....فقط نجنگ باهاش....کمی توقف کن...

اره...

حالا بیا یه اتفاق یهویی شیرین برات بگم...رفته بودم برای درمان ؛ یهو زد به سرم با یه دوست بلاگر قرار ملاقات بزارم...تایم کم بود... تمام مدت هم در حال پیاده روی که چه عرض کنم دویدن بودیم!!!😂

ولی به شدت اون لحظات به دل نشست...خوبه که آدمها پیچیده نباشن....خودشون باشن...من اون تایم به شدت خودم بودم...خنده هام....شیطنت هام...خل و چل بازی هام...حرف هام....انگار هیچ نقابی بود....حس ناب...تمام اون لحظات ثبت شد...حال خوب کن بود...انگار که سالهاست باهاش قدم زدی...

بعضی آدمها وجودشون تو زندگی ضروریه...باید باشن...

مثلا به نظرت من جز چند باید زندگی دیگه هستم؟

ولی خوب رک بگم و شاید ازم ناراحت بشی....

تو جزو باید زندگی من نبودی....

؛خدایا بغلم کن...سرده و کمی چشمها خیس....بغلم کن لطفا...

  • ریما
  • ۰
  • ۰

باد بد مست

سلام دخترکم....قرار شد اسمت روشا باشه....چرا من هنوز تو رو دخترکم صدا میزنم؟؟؟

ببین روشای مادر.... مادرت این روزها میترسه.... حس میکنه بعضی حس های زنانه داره درش خاموش میشه....انقد ترسیده که رفته موهاشو شرابی کرده ....لاک بتفش میزنه....بیرون میره  شال سبز می پوشه و موهاشو میسپاره به باد....کیف میکنه باد رو مست کنه...حالا یه باد بدمست داریم که خوب بلده نوازش کنه....دست میکشه لای موها.....غزل میخونه براشون.....هیچ میدونی وقتی باد عاشق بشه....شاعر بشه....غزل بگه....معشوقش هم یه زن تنهای دلمرده باشه....نه چرا دلمرده....باد اومده که احیاش کنه....

یه زن که در برابر باد تنها ایستاده.....موهاشو....خودشو.....همه رو رها کرده و سپرده به باد.....

بیا منو ببر....خسته م.....قصه های منو زیر یه درخت چال کن .....ببین سال بعد چی سبز میشه.....شاید یه عالمه پیک شراب....که مستت کنه....شرابی که هوشیارت کنه.....مستی که بیدارت کنه......

دوباره به خودت بیارتت.....که اشکال نداره ....بترس....گریه کن.....عاشق شو.....دل بکن......نترس از این تجربه ها.....بشکن.....باز شو.....رها شو.....

اره مادرت خیلی ترسیده بود....خیلی ضجه میزد.....عین اون شبی که تو زایشگاه ترسیده بود...از درد ضجه میزد.....

حالا مادرت تنها ایستاده و شالش افتاده روی شونه هاش..... و از نگاه دیگران نمی ترسه.....از پچ پچ اینکه لاک بنفشش رو نگاه....انگار نه انگار زن گنده شده.....

مادرت تنها ایستاده و حالش خوبه.....

باد مست موهاشه و هی غزل میگه.....

باد شاعر....باد عاشق.....باد تنها......باد بد مست.....


  • ریما
  • ۰
  • ۰

تکرار

پارسال هشتم دی بود که ما اینجا نبودیم و چه قدر من هیجان داشتم .پدرت برام مثل یه قهرمان بود.با چه عشقی نگاش میکردن درست همه چی نقطه مقابل الان.....
الان ما برگشتیم نقطه اول.... هیچ قهرمانی تو داستان ما نیست.همه ما فقط حرف میزنیم. ما ادمها فقط شعار میدیم. چقدر خوبه که تو رو انداختم بیرون. گیرم تو هم بودی .....وای چه مصیبتی میشد.
اگه از من بود خیلی از ادمها رو عقیم میکردم از جمله خودم. لزوما قرار نیست همه ما تکثیر شیم.
سوزنم گیر کرده رو خودم . دخترکم؛
خیلی از خودم دلگرفته هستم. که سال جدید هم داره تموم میشه من هیج کاری نکردم..... 
جمعش کن ..... چقدر درجا اخه؟؟؟؟
نمیدونم شاید به خاطر لکه های پوستی باشه که ترس انداخته به جوونم......
شاید کاهش وزن.....زردی و ترس......چرا اخه باید بترسم؟؟؟
ترس که از جهل و نادونی میاد ..... من که خیلی منم منم میکنم.....پس چرا اینجور شدم.....
چه کار میشه کرد؟؟؟ 
دخترکم؛  باید پا شد یه رژ بنفش زد و اهنگ شاد گذاشت و پنچره رو باز کرد و خندید
همین کافیه.....
  • ریما