نامه های پست نشده

مادر نصفه نیمه

نامه های پست نشده

مادر نصفه نیمه

اینجا پره از نامه های پست نشده.....پر از حرف و حرف و حرف......
پر از اتفاق ....پر از غم....امید.....شکست....وصله...پر از خوشحالی و رژ بنفش.....
اینجا زندگی در جریانه.....برای کسی نامه مینویسم که زندگیش در جریان نیست

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

فصل ابیاری

سلام دخترکم

امروز داشتم با استاد نقاشی خواهرت حرف میزدم که گفت تو خیلی مادر خوب و پیگیری هستی...خیلی به دخترت بها میدی و از این حرفها...راستش من مادر سخت گیری هستم و با اینکه خواهرت حرفهای یواشکی رو هم بهم میگه بازم حس میکنم مادر خوب و رفیقی نیستم...میدونی نبود تو همیشه معلومه.مثلا بهار خوابت میبینه و یک روز در میون میپرسه تو کی قراره برگردی...مثلا من بعضی وقتها فکر میکنم زندگی رو چطور سروسامون بدم که بشه دعوتت کرد ...اصلا چقدر جای تو خالیه؟؟؟؟میدونی دخترک سخت گیرم به خواهرت که بتونه اینده خودش رو درست بسازه.سخت گیرم که بعدا بهم نگه چرا حواست بهم نبود....

بعضی وقتها تو دلمشغولی های زندگی حتی خودم رو فراموش میکنم ولی باز به خودم تلتگر میزنم که حواست باشه خودت رو به عادت نسپار.برای خودت وقت بزار.تنهایی کتاب بخون.فیلم ببین .فکر کن.برنامه بریز.اجرا کن.

داشتم از دوستام میپرسیدم که بچه ها هر روز میگذره نگران نیستین که زمان رو بیهوده نگذرونده باشین....جوابی نشنیدم...خوب گفتن کار خاصی مگه باید کرد؟؟

من نگران نیستم...هر روز برای خودش....اللن فصل ابیاری دونه های کاشته ست...تا فصل شکوفایی مونده ولی عجله ای ندارم...

همه چیز درست به موقع میرسه حتی تو...

تو درست زمان خودش برمیگردی به اغوش من

من به خدا ایمان دارم که هدیه ها رو سر وقت به ما میده ...

  • ریما
  • ۰
  • ۰

روزهای ابری

سلام دخترکم.فکر نکنی فراموشت کردم...این روزها به شدت سرم رو گرم زندگی واقعی کردم...از مجازی ها فاصله گرفتم...دیگران  رو لمس میکنم و تو چشماشون نگاه میکنم و محبت میکنم و بعضی جواب نمیدن و بعضی تعجب میکنن و بعضی هم با لبخند حال خوب رو دوبرابر میکنن....میدونی چیه دختر مامان؟  بعضی وقتها که گریه های هرشب قبل از خواب خواهرت رو میشنوم که از تنهایی و نبود تو بهانه میگیره راستش میگم اگه بود و خانواده ما 4 نفری بود بهتر نبود؟؟؟ بعد میگم که باز تو همه قول و قرارها یادت رفت .

پیشونی خواهرت رو میبوسم و شب بخیر میگم و میرم.

بعضی وقتها مجاب کردن بچه ها خیلی سخته...حالا بیا از خودم برات بگم که این روزها چه سبکبال و خوشحال لحظه ها رو میگذرونم....حس میکنم تو حالتی غوطه ور شدم که حرص و طمع ازم دور شده ...ارامش و امنیت تو زندگیم موج میزنه...ایده ال هام تغییر کردن...

چه طور بگم که حال دلم خوبه....حس میکنم رها تر شدم ....سخت گیری هام کمتر شده...

تلاش و امیدم برای بهتر شدن زندگی بیشتر....انگار که یه درخت باشی و حس کنی ببشتر داری شاخ و برگ در میاری ولی تا فصل شکوفه زدن خیلی مونده....

وقتی دست کسی رو گرفتی ....وقتی کسی رو بیدار کردی....وقتی کسی رو متوجه این کردی که مسئول زندگی خودشه...وقتی خودت رو شناختی....وقتی جایی ایستادی که فهمیدی از کجا امده ام ...امدنم بهر چه بود ....اون موقع داری شکوفه میزنی....

هنوز هم دوست دارم

به فصل شکوفه زدن چند قدم مونده؟؟؟؟؟

؛  خدای من ممنونم ازت به خاطر جایی که امروز ایستادم.....دلم رو پر از هوای ابری کن...که بباره و همه جا تمیز شه و پر از خواستن تو بشه


  • ریما