نامه های پست نشده

مادر نصفه نیمه

نامه های پست نشده

مادر نصفه نیمه

اینجا پره از نامه های پست نشده.....پر از حرف و حرف و حرف......
پر از اتفاق ....پر از غم....امید.....شکست....وصله...پر از خوشحالی و رژ بنفش.....
اینجا زندگی در جریانه.....برای کسی نامه مینویسم که زندگیش در جریان نیست

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

زندگی زورش زیاده

دخترکم الان که برات این نامه رو مینویسم هوا بارونیه عین دلم...

اخ که این روزها به زور میخندم  و به زور خودم  رو به بی خیالی میزنم.....حال این روزها دور از تصور من بود همیشه...کاری به خدا و قسمت و حکمت ندارم....دلم خون شد ....گریه کردم...زار زدم....به زمین و زمان چنگ زدم ولی آخرش دیدم فقط خودم موندم و خودم....دیدم جز قبول کردن وضعیت موجود چیزی وجود نداره...دیدم زندگی زورش زیاده....اسمون قرمز شده....پرده ها رو کندیم منم و تابلوی روبرو که هر لحظه یه خط براق بهش نقش میده....خط های کج و معوج عین زندگی این روزهای ما.....3هفته ای هست بیمارستانیم.داریم انگار اونجا زندگی میکنیم...مرگ دیدم...خودکشی دیدم...جواب منفی به مریض دیدم....خندیدیم با هم ....باهم گریه کردیم....پرستاری یاد گرفتیم....مادر بی توان و از کار افتاده دیدیم....اخ که این جمله اخر شد زندگی ما....بگم هنوز شور زندگی دادم دروغه....فعلا میخوام این دوره رو با روحیه بگذرونم....میگذره بله ....به چه بهایی ...به بهای گذشتن عمری که میشد چه لطیف بگذره پر از شادی و لذت و خوشحالی....

هه....

اره دخترکم اینم یه صورت زندگیه.پر روز ....انگار چنگ انداخته میخواد تموم شی ولی تو داری تقلا میکنی و دست و پا میزنی که من هنوز جون دارم....من پا میشم.....

این روزها بیمارستان جالب نمیگذره....ولی کلی چیز داره واسه یاد گرفتن.....

وقتی تخت بغلی با قرص خودکشی کرد  صدام کرد و گفت اونا میگن توهم زدم ولی تو باور میکنی که من دروغ نمیگم....منم دستم رو فشار دادم و گفتم یه فرصت به خودت بده فقط یه فرصت....

هم سن بود اسم قشنگش ارمغان بود الان تو سی سی یو داره به چی فکر میکنه....چه چشمای خوشگلی داشت....

ارمغان لحظه ای که داشت قرص ها رو قورت میداد زندگی داشت میخندید یا گریه میکرد.....

چقدر تو این روزها تلخ و غم انگیز هستی زندگی.....

  • ریما