دخترکم .مادرت داره کم میاره.با شرایطی که همش بر خلاف خواسته هاش بودن داره دست و پنچه نرم میکنه.فکر کردن به پروژه و آرزوهاش هم کاری رو پیش نمی برن.زورشون نمیرسه.
ناامیدی و یاس بدترین احساس دنیاست.حتمی با خودت میگی : هه معلم اخلاق ....خوب دیگران رو موعظه میکنی ....حرف های قشنگت رو پاشو عملی کن.
میدونی بعضی وقتها میگم آدم لازمه حالش بد بشه اونم به بدترین شکل شاید عزمش رو محکم تر جزم کنه تا خودش رو جمع و جور کنه.
میدونی دخترم ؛ این اجبارهای زندگی حال آدم رو بهم میریزن.
بین این همه دلیل و بهانه واسه حال بد........خواب دیدم.
خواب یه پیرمرد که زد به شوونم و گفت : به همه چی میرسی به موقع....عجله نکن جوون.
به همه چی به موقع.
شاید هنوز موقعش نرسیده که همه چی روبه راه شه.
داشتن تو داره همش دورتر و دورتر میشه.ولی فکر و احساسم به تو نزدیک و نزدیکتر.
شایدم اون پیرمرد یه ندا باشه...شاید من رو صدا میزنن.
کی میدونه؟؟؟؟
شایدم به خاطر پرخوری شب قبل بوده.....باز کی میدونه؟؟؟؟!!!!!
- ۹۵/۰۳/۱۷