میدونی این روزها به شدت احساس تنهایی میکنم.پناه میبرم یه گوشه یا کتاب دستمه یا گوشی.میخونم و میخونم.تقریبا دو ماهی میشه که از مهاجرت ما میگذره.حالا هیجانش خوابیده و وارد پرده دوم شدیم.مقاومت و تلاش.:))
فکر میکنم که اگه بودی تو در دستام بودی و یه عالمه غم داشتن تو.که از شیکم کی بزنیم که تو رو سیر کنیم؟؟ من؟ بابا؟ خواهرت؟
دخترکم همیشه مادرها فداکارترین موجودات بشر بودن و هستن.اما این فداکاری نباید به سمتی بره که در آخر حس قربانی بودن برای مادر تداعی بشه.که چرا خودم رو فراموش کردم و زنانگی ام رو رشد ندادم.حواسم فقط به برق انداختن خونه بود، حواسم نبود که زنی سرخورده زیر خروارها رنگ و بزک میخواد خودش رو قایم کنه.زنی که یادش میره زن به دنیا اومدن یکی از بهترین هدیه هاست.و آخر فکر میکنه قربانی شده و تمامی رویاهاش بر باد رفتن.
دخترکم؛
- ۹۴/۱۲/۰۲