امشب که به سالگرد رفتن تو چند ساعت نمونده کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد دستم رسید.گفتم شاید میخوای باهام شوخی کنی!!! شاید هم جدی شدی و با اون کودک متفکر تبادل نظر داشتین این مدت. با خودت میگی خوب الان حالت چطوره؟؟ کارهات رو همه روبه راه کردی؟ بشریت رو نجات دادی؟؟ کلی کار رو زمین داشتی همه چیز برقرار شد؟؟ یادته که بعد رفتن من چقدر مرثیه سرایی میکردی.الان که کتاب رو بخونی زیر لب با یه ژست روشنفکری میگی میفهمم تو رو یا باز مثل پارسال گریه امانت رو میبره؟ ؟؟ مهمه برام بدونم.
بله دخترکم به همون اندازه برای من روشن شدن این موضوع مهمه.این گفتگو ها همیشه حال ما رو بهتر کردن..شاید من منظورم از بشریت خود خودم بوده.که مثلاً اگه هرکس خودش رو به آگاهی برسونه و از خواب زدگی دور شه خدمت بزرگی به جهان کرده.دخترکم شاید من تمام تلاشم رو نکرده باشم که دنیا رو جایی بهتر برای دعوت تو کرده باشم ولی در عوض خوشحالم از نیامدنت.که اگه بودی حتی مهر مادری و عشق مادری هم نمی تونست جلوی این جمله رو بگیره که بهت میگفتم الان وقت اومدن تو نبود؛؛؛؛؛
تو هنوز برای من شگفت انگیز هستی
- ۹۴/۱۱/۲۹