نامه های پست نشده

مادر نصفه نیمه

نامه های پست نشده

مادر نصفه نیمه

اینجا پره از نامه های پست نشده.....پر از حرف و حرف و حرف......
پر از اتفاق ....پر از غم....امید.....شکست....وصله...پر از خوشحالی و رژ بنفش.....
اینجا زندگی در جریانه.....برای کسی نامه مینویسم که زندگیش در جریان نیست

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۰
  • ۰

فنجون چوبی

سلام .داشتم بهت فکر میکردم.داشتم به پاییز فکر میکردم به روزهای بارونیش و قشنگی ها و دلتنگی های عجیبی که داره....به گذر عمر و هر سال که میگذره....بعضی وقتها فکر میکنم زندگی همین روزهای سیاه و سفید که میگذره...هر صبح فکر میککم نهار چی بپزم...تماس هر روزه با بهترین دوستم....با خواهرت سرگرم باشم و در مورد مدرسه و تکالیفش پرس و جو....کار خونه و کافه...بحث و حرف با پدرت...شب هم سریال قصه های جزیره رو با خواهرت میببنم و میخوابیم...هر روز تکرار و تکرار....دادم فکر میکنم این بود اون راه کمال و رشد....خنده

میگم این تکراد بعضی وقتها حال آدم رو بهم میزنه....چقدر حس رضایت دارم....چقدر خودم رو دوست دارم....اهی میکشم و میگم دوست دارم دوستهای رنگی رنگی داشتم و شبها دوره داشتیم و هر کدوم با چای در دست از چیزهای غیر معقول حرف میزدیم و فکر میکردیم و دنیا رو جور دیگه میدیدیم....مثلا تکرار نهار و بحث و قصه های جزیره و .....نبود....دوست داشتم خود رو تو اون چای حل میکردم....همیشه حس میکنم یه بخش از مادرت هیچ وقت نمیخواد بزرگ شه....هنوز بچه ست و دنبال گمشده ش میگرده....شاید هم لابه های تکرار تلخ روزها بشه پیداش کرد....زندگی پر از .....نمیدونم....

فعلا که پر از خالی شده برای من....حالا تو بگو ....کجاست اون اکسیر که بشه هر لحظه رو رنگ و بوی تازه بدی و دوستای رنگی پیدا کنی و تو فنجون چوبی دسته دار به آتیش زل بزنی و بگی آخ که چه زندگی میچسبه....

میدونی خیلی وقته که نگفتم آخ که چقدر من حال دلم خوبه....

آخ که حس میکنم دلم داره پیر میشه و کمتر میخندم....اما همچنان از تلاش و سعی برای رسیدن دست نمیکشم چون چاره دیگه ای نیست....خنده.....

کاش میشد تو بعضی لحظه ها خوابید....امان از رویابافی که اگه نبود آدمها دق میکرون....و چه بچگانه....

سیاه و سفید میشن روزها وقتی با مادرت حرف میزنی و فقط آوا میشنوی....چه سرنوشت تلخی داشت....ما چی در انتظارمونه......

روزهای سفید و سیاه یا خاکستری....هر چی هست امیدوارم چای با فنجون چوبی توش باشه.....خنده

  • ۹۷/۰۸/۱۶
  • ریما

نظرات (۱)

  • اسماعیل حسن زاده
  • وقتی بادی میوزه بذار بیاد ،بمونه ، و بره
    وقتی حسِ اشتیاقی بوجود میاد بذار بیاد،بمونه، و بره
    درد که بیاد،شاید موندگار شه، ولی یه مدتی میمونه و میره.
    اگر چه جای زخمش باقی میمونه 

    خیلی وبلاگ خوب و قلم جذابی دارین تبریک میگم بهتون . 
    اگه دوست داشتین به وبلاگ ما سر بزنید و با هم تبادل لینک کنیم اگر مایل بودین 
    پاسخ:
    ممنونم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی