نامه های پست نشده

مادر نصفه نیمه

نامه های پست نشده

مادر نصفه نیمه

اینجا پره از نامه های پست نشده.....پر از حرف و حرف و حرف......
پر از اتفاق ....پر از غم....امید.....شکست....وصله...پر از خوشحالی و رژ بنفش.....
اینجا زندگی در جریانه.....برای کسی نامه مینویسم که زندگیش در جریان نیست

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۰
  • ۰

تغییر

سلام . من هنوز بهت فکر میکنم.هنوزم وقتی نوزاد میبینم بهت  فکر میکنم .

برات بگم که یه مدت کامل خودم رو باخته بودم.افسرده و بی انگیزه روزها رو شب میکردم.به بن بستی رسیده بودم که آرزویی نداشتم.حس میکردم روحم مرده.غمگین و دلمرده....شنیده بودم سگ سیاه افسردگی اگه بهش توجه نکنی روز به روز بزرگتر میشه و سوارت میشه .اخرم خودت میشی اون سگ سیاه افسرده.از خودم تو آینه خجالت میکشیدم.چی بگم برات که تا حالا اینجور سقوط نکرده بودم....شرایط سخت تر از این رو داشتم ولی حالم اینجور نبود.وقتی تو رو از دست دادم خیلی بهم ریختم ولی باز به این سیاهی نرسیده بودم....

الان رعد  و برق همش...صدای بارون میاد.تو تاریکی خونه یهو یه رعد و برق کل خونه رو روشن میکنه.تو بودی حتما میترسیدی و بغلم بودی....

اره دخترکم....به خودم گفتم با خودت آشتی کن.نزار بعدها حسرت این روزها و جوونی از دست رفته رو بخوری ....مگه تو چندبار 32ساله هستی....برات بگم که کم کم برگشتم به خودم.آرزوهام زنده شدن. تو آینه واسه خودم ذوق میکنم.

همون کارهای سابق گلدون و کتاب و ورزش و کافه و نوشتن و کار......دوباره طبق روال هستن.چیزی تغییری نکرده.

اون منم که با تغییر زنده هستم.بهت گفته بودم طبیعت پر از یادگرفتنه.وقتی با دقت نگاه میکنی نشونه ها میان سراغت


  • ۹۷/۰۲/۰۹
  • ریما

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی